سید محمدرضا سید محمدرضا ، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

یکی یه دونه پسربابا

16 ماهگی و سمنو پزون

1392/2/23 3:56
نویسنده : مامان مریم
2,385 بازدید
اشتراک گذاری

١٣/٢/٩٢                          ١٦ماهگیت مبارک

پنجشنبه 12/2/92  به اتفاق آقاجون و مامان بزرگ و عمه فرشته اینا برای سمنو پزون به

ویلای عمو امیر تو فشم دعوت شدیم . خیلی خوش گذشت شبش هم اونجا موندیم و فرداعصرش

برگشتیم خونه.همه عمو ها و پسر عمو ها و دختر عموها و عمه ها و خاله های بابایی بودن.

عمو حسین ، عمو ماشالا ، عمو جعفر ، عمه اشرف ، خاله سادات و ...،واقعا عالی بود هر کی

حاجت داشت میرفت پای سمنو وهم میزد.منم همه اونایی که التماس دعا گفته بودن و همه اونایی که

 تو نی نی وبلاگ یا نی نی سایت نی نی میخواستن رو دعا کردم.ایشالا همه حاجت روابشن.

ما که رسیدیم هنوز مهمونا نیومده بودن.همه پسر های عمو امیر اونجا بودن و داشتن بساط شام رو

آماده میکردن.کمی اونطرف ترهم کارگرهای عمو داشتن پاتیل سمنو رو آماده میکردن تا

بار بذارن.بعد از خوردن یه نهار حسابی ما هم رفتیم تو باغ قدم بزنیم.خیلی عالی بود.اما حیف

هنوز گیلاس ها کال بودن و نمیشد به خدمتش رسید.من و محمدرضا جونم تا تونستیم بازی کردیم.

شب که شد بساط شام به راه افتاد و آقا مجید(پسر عمو امیر) که جا داره ازش تشکر کنم به همراه

بابایی و عمو حسین وبقیه ...جوجه ها رو تو باربی کیو که کنار حوض بود و خودش درست کرده

بود کباب کرد.سمنو پزون تا صبح حدودا ساعت 5 ادامه داشت و ما هم هر از گاهی میرفتیم و هم

میزدیم.ساعت 5 هم که رفتیم خوابیدیم.صبح که بیدار شدیم در سمنو رو برداشتن تا ببینن چه اسمی

روش میفته. درش که باز شد دیدیم الله افتاده و همه با صلوات حاجت هاشون رو خواستن.

صبحانه روکه خوردیم ساعت حدود ١١ بود که به پیشنهاد عموحسین وبقیه قرار شد بریم

کوهنوردی.منم ازهمه جلوتر تو رو بغل کردم که با هم بریم اما مامان بزرگ گفت محمدرضا

رونبراذیتت میکنه.چون پیش مامان بزرگ بودی خیالم راحت بود توهم که اهل غریبی کردن نبودی

 وباهمه انس میگرفتی راحت موندی و بازی کردی البته یه جا بند نبودی و یه سره راه میرفتی .

بیچاره مامان بزرگ خسته شد از بس با تو راه رفت.دستش درد نکنه چند ساعتی تو رو نگه داشت.

وقتی برگشتیم ساعت 3.30 بعد از ظهر بود.بعد از کوهپیمایی که برگشتیم جاتون خالی آشی که از

صبح بار گذاشته بودند رو نووووووووووووووش جان کردیم.خلاصه خیییییییییلی خوش گذشت.

منم به خاطر 16 ماهگیت تا تونستم عکس گرفتم.

بابایی سمنو هم میزنه.

بابایی

سمنو

بابایی و محمدرضا

بابایی و محمدرضا

مامان بزرگ مهربون

مامان بزرگ و محمدرضا

محمدرضا

محمدرضا

محمدرضا

جوجوووووووووووو

محمدرضا

ریحانه خوشگله میای توپ بازی

ریحانه بلا

این که توپ نیست یعنی چی میتونه باشه؟!!!

ریحانه بلا

سه چرخه بازی چه کیفی داره.

سه چرخه

قان قاننننننننننن

سه چرخه

سه چرخه سواری

سه چرخه سواری

تاب بازی

اینم بابابزرگ مهربون که همه بهش میگن داریوش فرهنگ

بابابزرگ

بابایی

بابایی

فدای گل خوشگلم برم من

گل من

گل نازم

گل قشنگم

خوشگل من

عزیزمی

اینجا بساط شام رو به راه انداختند

باربیکیو رو آقا مجید خودش کنار حوض درست کرده

گوجه کبابی

گوجه کبابی

گوجه کبابی

به به

بابایی تنها تنها !!!

بابایی و آقا مجید

بابایی

همستر های عمه به همراه هشت تا بچه اومدن هواخوری

این یکی شبیه رتتویی  میمونه.

همستر عمه

همستر های عمه

همستر عمه

همستر  عمه

بزار فضولی کنم ببینم چه خبره؟

همستر های عمه

همستر های عمه

واااااااااااااااااااااااااای نههههههههههههه

مامانی دست نزن میکروبه.

واااااااااااای نه

درخت گیلاس و هنر عکاسی مامان

باغ گیلاس

باغ گیلاس

 سمنو رو دم کردن و روش را پارچه سبز گذاشتن تا خانم

فاطمه زهرا بیاد و نظر بیاندازه.

سمنو

سمنو

روی سمنو به شکل الله نوشته شده.

سمنو

بابابزرگ و عمو امیر

سمنو پزون

طبیعت

طبیعت زیبا

بابای خوشتیپ.

اینم بابای خوش تیپ

از دور آب رو کشف کردیم منم عکسش رو گرفتم

تا بریم و بهش برسیم چند کیلومتر راه رفتیم.

آب چشمه

 بالاخره بهش رسیدیم آب آب

ما زنده میمانم

این عکسم از نزدیکش گرفتم .

آب چشمه

بازم بابایی خوشتیپم

بازم بابایی خوشتیپ

هنر عکاسی

هنرعکاسی من

از چپ به راست:

 سینا کوچکترین کوهنورد ،سروش،شهاب پسر های عمو حسین ،

عمو حسین،سعید (پسر عموماشالا)،بابایی،

عمه فرشته،عمو صابر شوهر عمه،پرتو خواهر سعید،دختر عموی بابا

من و دختر عموی بابایی پشت صحنه عکاسی میکردیم.

تیم کوهنوردی

 

پسندها (1)

نظرات (6)

مامان امیرعلی (پسرک شیطون)
23 اردیبهشت 92 4:10
سلام علیکم ...
چقدر پست های جدید و من دیر رسیدم...
ایشالا نذرتون قبول باشه...
مامانی اگه اشتباه نکنم تولد شما بوده ...
تولدت مبارکککککککک
به منم رمز میدی لطفاااااااااا....


مرسی عزیزم. نه دیر نرسیدی تازه گذاشتم همشون رو یک دفعه آپ کردم.چششششششششششششم
خاله الهام
23 اردیبهشت 92 16:45
آفرين به شما عمه نمونه
اين عكس محمد رضا كه بالاي عكس نوشتي جووجووووووو خيلييييي جيگر شده ببوسش


وووووووووویییییی خجالتم ندید.
آره منم عاشق اون عکسشم.مرسیییییی
امیر مهدی و عمی
24 اردیبهشت 92 10:23
سلام نذرتون قبول
وای چه کبابیییییییییییییییییییییییییییییییییی آدمیزاد همین الان غذا هم خورده باشه گشنش میشه
نوشششششششششششششششششش جونتونننننننننننننننننننننننننن.
ولی همسترا وای اصلا نمی تونم نگاشون کنم تا چه برسه بهشون دست بزنم ووووووووووووووووووووووووی


مرسی گلم.ازاینکه اومدید خوشحال شدم.بوسسسسسسسسسسس
mamane Ali
27 اردیبهشت 92 8:10
سلامم ..
وای چقدر پست جدید ..
ماشالله مامانی

انشالله همیشه به خوشی و شادی و سفر ..
تولد برادر زاده هاتون مبارک

مرواریدای فسقل خان مبارک
از همه مهمتر ... تولد خودت مبارکککککک
منم رمز میخوام راستی


وای سلام گلم ممنون بابت لطفتون. چشم حتما رمزم میدم خدمتتون
نرگس مامان باران قلنبه
30 اردیبهشت 92 18:00
خیلی عکساتون قشنگه میگما منم عشق عکسم چطوره دوتایمون یه آتلیه بزنیم معلومه سمنو خیلی خوشمزه شده ایشالا که قبول باشه
با دیدن عکساتون کلیییییییییییییییییییییییییی دلم جوجه کباب خواست نوش جونتون ایشالا همیشه به گردش


ممنونم به نظر منم بد فکری نیست من پایه ام چون همیشه به این کار علاقه داشتم.هههههه بفرمائید سمنو به همراه جوجه و نوشابه.هههههههههه ممنونم عزیزم.
متین من
25 خرداد 92 17:01
الان نمیتونم این پستت کامل بخونم متین بیدار شده نمیذاره ولی بازمیام میخونمش
همین بگم آخه دختر به فکر ماهم باش با این خوراک ها دلمون آب افتاد....


حتما بیایید. ههههههههه وای معذرت میخوام.