گاه شمار زندگی(بیست و یک ماهگی)
١٣/٧/٩٢ بیست و یک ماهگی مبارک
شاید بهتر باشه مستقل شدنت رو تو این ماه تبریک بگم.
21 مهر روز ترک شیر و تنها خوابیدنت بود.
این ماه شدیدا وابسته من شده بودی وبه توصیه دکترت باید از شیرمیگرفتمت تاغذا بیشتربخوری
ومن هم به یکباره تصمیم گرفتم ازشیربگیرمت ودقیقا 21 مهرماه ازشیرگرفتمت وهم اینکه از خودم
جدات کردم وتنها روتختت خوابیدی البته چندروز پایین تختت میخوابیدیم وخردخردفرارکردیم چند
روزی هم توحال خوابیدیم تا ازدورحواسم بهت باشه بعدازچند روزدیگش کلارفتیم اتاق خودمون و
توعادت کردی نیمه شب اگه بیدارمیشدی صدام میزدی و میومدم کنارت روپام میخوابوندمت و
دوباره میرفتم.وقتی دیدم دیگه مستقل شدی فکر کردم میتونم تنهات بزارم وبرای یک ماه امتحانی
رفتم سرکاروتواین مدت مهدکودک وپرستاروخونه مامان و ...همه روامتحان کردم ولی متاسفانه
تواصلاهمکاری نکردی یعنی بهتر بگم با وجوداینکه آروم بودی ولی داغون شدی وخیلی تو
روحیت تاثیربدگذاشت وبه شدت لاغرشدی و پشت سرهم مریض بودی.آخرین روزی که سرکار
بودم تو تب 40 درجه روتجربه کردی و به موقع بیمارستان بردیمت و خدارو شکربه خیرگذشت و
همین امر باعث شدکلا ازتصمیمی که گرفته بودم منصرف بشم وبنشینم سرجام تا توبزرگترشی
ومن هم ازبیکاری دربیام.
این بودداستان بیست ویک ماهگی وتا بیام به خودم بجنبم وعکس این ماهت روبندازم دیدم بیست
ودو ماهت شده برای همینم برو وعکسهای ماه بعدت رو ببین و حالشو ببر.خخخخخخخخخخخ
البته دوهفته قبل از 21 ماهگیت تولدحنانه ومهدیه دعوت بودیم خونه خاله زهراوهمچینم
بی عکس بی عکس نیستم و میذارم تا ببینی و حالشو ببری.
کیک دو طبقه دستپخت خاله زهرا بود و خودش درستیده بود