گاه شمار زندگی( هشت ماهگی)
١٣/٦/٩١ هشت ماهگی مبارک
قد: 72 cm وزن: ٤٥٠/٧ کیلوگرم
تغذیه : شیر مادر+غذای کمکی
شبها هنگام خواب: شبها خوب می خوابیدی، اما صبح ها از کله سحر می افتادی به جونم
و نمی ذاشتی بخوابم. گاهی 5 صبح بیدار می شدی و بابایی و نگاه می کردی که داره حاضر
می شه بره سرکار ،گاهی 6 صبح بیدار بودی و با دستات به دهانت میزدی و بابابابا می گفتی
گاهی هم 5.30 صبح که بابایی می رفت می انداختمت کنار خودم ولی تو با دستای کوچولوت
به من می زدی و می خواستی بیدار بمونم و باهات بازی کنم آخه یکی نیست بهت بگه نیم وجبی
6 صبح وقت بازیه؟خلاصه هر روز داستانی داشتیم با خوابیدنت. الان هم که هشت ماه و 16
روزت شده بخاطر سرماخوردگی که داری نمی خوای بخوابی و از ساعت 7 صبح پاهاتو به
من میکوبی یا موهامو می کشی و نمی ذاری بخوابم.
هنگام غذا خوردن: غذاتو خوب می خوردی اما شیر زیاد نمی خوردی. گاهی اوقات اگه سیر
می شدی غذا رو تو صورت مامانی فوت می کردی یا قاشق رو ازم می گرفتی و محکم فشار
می دادی. اگه ما می خواستیم غذا بخوریم اینقدر نگا نگا می کردی که من مجبور بودم با این که
سیر بودی دوباره از غذای خودمون بهت بدم. موقع خوردن غذا هم از خودت صدا تولید
می کردی و می گفتی نم نم نم یا که غر می زدی .
کلماتی که آموختی : بالاخره بعد از 8 ماه و اندی تلاش کلمه ماما رو روز دوشنبه 20/6/91
ادا کردی و این کارت خیلی منو خوشحال کرد .
امروز ٩/٧/٩١ کلمه نه نه رو ادا کردی و هی تکرار می کنی.
مکانهایی که بردیم:
91/6/13 دوشنبه با دایی حمید و دوقلو هاشون پیش یه دکتر خیلی خوب رفتیم چون از وقتی رفتیم
پیشش اشتهات باز شد و قیافت رو اومد.
91/6/17 جمعه ساعت 5.30 تو آرایشگاه کوکی تو سرزمین عجایب وقت آرایشگاه داشتی و
بچه خوبی بودی و اصلا گریه نکردی حتی عمو آرایشگر تو صورتت عمدا" آب پاشی کرد و
تو چشمها تو نبستی و همچنان نگاه می کردی. قیافت دیدنی بود، فیلمت رو گرفتم می تونی
بزرگ شدی ببینی. عکسهات هم که اینجاست.
اولین باری که به سرزمین عجایب پا گذاشتی همین روز17/6/91 جمعه بود.
91/6/24 جمعه به ملاقات خاله زهرا رفتیم آخه یه نی نی کوچولو به دنیا آورده بود.
اسمش رو هم حنانه گذاشتن. خیلی ناز و پر موعه.
91/6/25 شنبه زندایی مهدیه شام دعوتمون کرد و رفتیم خونشون از فرصت استفاده کردیم و
آتلیه درست کردیم وعکس گرفتیم .
91/6/26 یکشنبه عروسی دختر عموی بابایی دعوت بودیم که با هم رفتیم.
٧/٧/٩١ خونه دختر عموی مامانی دعوت بودیم آخه یه نی نی تازه آورده تا با تو بازی
کنه اسمش امیر صدرا هستش.
کارهایی که انجام میدادی: کم کم داری سعی می کنی سر پا بایستی از لبه تخت می گیری
و بلند میشی گاهی از کنار مبل کمک می گیری . خلاصه چهار دست و پا نرفته می خوای
بایستی. با دستات لثه هاتو فشار میدی و حرص می خوری ،فکر کنم وقتشه دندون در بیاری.
آخه این ماه خیلی تب کردی عزیزم. یه سرماخوردگی کوچیک هم گرفتی.روزها که مامانی رو
اذیت می کردی سوار روروئکت می کردم تا کارتون ببینی.
کارتن هایی که تا حالا دیدی ( پلنگ صورتی ، هاچ زنبور عسل ، تو یی تی ، عمو پورنگ ،
رنگین کمان ) عاشق پنگولی و از آهنگ هایی که می خونه لذت می بری . سی دی چرا رو هم
دیدی و همه می گن شبیه چرایی!!!
امروز ٦/٧/٩١ پسرم یه دفعه چهار دست و پا رفت و دل ما رو شاد کرد.حالا دیگه از تختش
میگیره و بالا میره و از پرده آویزون میشه. گاهی هم از تخت آویزون می شه.
امروز ٩/٧/٩١ از کنار روروئکت گرفتی و بدون کمک ما سر پا ایستادی وروجک.
امروز ٩/٧/٩١خیلی غر می زنی یه کم تو لثه ات سفید شده و داری کم کم دندون در میاری
تنبل خان زود باش .
آتلیه مامان مریم
قبل از عمل !!!
این لباس بهم نمی یاد !
بعد از عمل !!!
فشن بهم می آد ؟؟؟!!!!
محمدرضا در سرزمین عجایب !!!
مدل جدید خوابیدن !!!
واااای خفه شدم گردنمو ول کن !
تو یی تی رو دوست دارم خب
عاشق عمو پورنگم