سید محمدرضا سید محمدرضا ، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

یکی یه دونه پسربابا

دوران زیبای بارداری+ مسابقه اتاق نی نی

1391/7/8 19:38
نویسنده : مامان مریم
2,395 بازدید
اشتراک گذاری

بعد از گذشت حدودا" دو هفته از شنیدن خبر بارداریم من و بابایی تصمیم گرفتیم به تجریش یا هرجایی که بشه انار ،به و گلابی پیدا کرد بریم و به هر قیمتی اون ها رو بخریم تا من سوره یوسف براش بخونم و بخورم .آخه تو دوران بارداری خیلی کتاب خونده بودم که راجع به تغذیه در دوران بارداری و زیبا شدن بچه و زیاد شدن هوش بچه بود.اسم چنتاشون (فرزند زیبا، اگر فرزند با هوش می خواهید،کودک بهشتی ،یک دختر یک پسر زندگی ایده ال،ریحانه بهشتی ...) . چون فصل انار و به تموم شده بود مجبور شدیم دنیا رو بگردیم. حتی تو تجریش هم پیدا نکردیم تا اینکه چند نفر آدرس سرچشمه رو دادند.که خوشبختانه رفتیم و پیدا کردیم.اما چند؟!!!!!!!! میدونی ما به سه تادونه انار بی رنگ و رو ١٤هزار تومن و به پنج یا شش تا گلابی سفت ٨ هزار تومن و به سه چهار تا دونه به ٨ هزار تومن پول دادیم . آخه عزیزم تو برامون مهم بودی و ما می خواستیم بچمون خوشگل  بشه. تازه اینا که چیزی نیست مامانی برای خوشگل شدنت خیلی کارا کرد.مثلا" دو ماه بعد از بارداریم یعنی تقریبا" ٣٠ تیر اوایل مرداد به اتفاق دختر عموم اشرف و همسرش رفتیم شمال و مامانی تا تونست از آب دریا خورد خیلی بد مزه بود وووووووههه ولی همه اینها بخاطر تو بود و بس.آخه میگفتن آب دریا رنگ چشای بچه رو آبی می کنه ولی انگار رو تو تاثیری نداشت.که البته تو کتاب ریحانه بهشتی به خوردن آب دریا هم توصیه شده بود.منم پیش خودم گفتم اگه چشای بچمم آبی نشد اقلا"از خواص آب دریا بی نصیب نمی مونه.تازه یه عالمه تو آب شنا کردم ازساعت ١٠ صبح تا ٨ شب تو آب بودیم .دختر عموم می گفت بچت شناگر خوبی می شه.لبخند

تازه مامانی یه کار خوب و مهمی رو تو بارداری برات شروع کرده بود اونم اینکه از ماه دوم بارداریم تصمیم گرفتم ختم قرآن رو برات شروع کنم و هر ماه باید ١بار قرآن رو ختم می کردم.تقریبا" می شد ٨ختم قرآن . در ماه رجب تعدادی از نزدیکانم (مامانم،خاله وجیهه،خاله اکرم،مادر بزرگم،دختر دایی فاطمه،خاله مهین ،دختر خاله لیلا)به خونمون اومدن و همه با هم قرآن می خوندیم.و خیلی هم لذت بخش بود.از ماههای بعد هم هرکس تو خونه خودش ختم می کرد.در آخر که تو به دنیا اومدی ٧ بار قرآن رو ختم کرده بودم.اونم به چند دلیل .یکی اینکه جا به جایی داشتیم و دیگه اینکه مجبور بودم تا چند وقت برای خرید سیسمونی با خاله زهرا برم بیرون.در هر صورت از اینکه تونستم ٧ بار قرآن رو ختم کنم خیلی خوشحالم.امیدوارم از اینکار نتیجه خوبی بگیرم.مطمئنم که آینده تو با اینکار تضمین شده عزیزکم. البته این کار یه نتیجه خیلی خوب همون موقع داشت اونم اینکه پاقدم کوچولوی قشنگم خیلی خوب بود و ما تونستیم خونه بخریم.آخه ما فقط ٣ سال بود که ازدواج کرده بودیم و آه در بساط نداشتیم ولی نمی دونم چطورشد که بالاخره تونستیم خونه بخریم. مرداد ماه بود درست وقتی که از شمال برگشتیم یه خبر منو شوکه کردو خیلی ناراحت شدم.اونم اینکه صاحبخانه رو تلفن پیغام داده بود که خونه رو فروخته و ما باید در عرض ١ ماه خونه پیدا میکردیم و جا به جا می شدیم.از اونجائیکه ماه رمضون بود وچله تابستون و گرما خونه خالی گیر نمی اومد.یا اگه بودبا قیمت خیلی بالا.منو بابایی تو گرما اونقدرخیابونها رو متر می کردیم که خونه گیر بیاریم.ولی انگار نه انگار.تا اینکه تصمیم گرفتیم خونه بخریم با کمی سختی بالاخره یه جای خوب پیدا کردیم و اون خونه رو خریدیم و این از پا قدم تو بود که با قیمت مناسب پیدا کردیم.ما خونه رو قولنامه کردیم ولی باید خونه ای که توش نشسته بودیم رو زود تحویل می دادیم و این وسط ١ ماه فرصت می خواستیم که نداشتیم و مجبور شدیم تمام اسباب اثاثیه ها رو به خونه بابا بزرگت (آقاجون) منتقل کنیم و این مدت هم خونه پدر بزرگت (بابای مامانی)می موندیم.و خلاصه یه عالمه سختی رو تحمل کردیم تا بالاخره ١ ماه بعد اولین خونه ای که تو توش زندگیت رو شروع کردی تحویل گرفتیم.دکوراسیون اتاقت رو هم استاد امانی (استاد گرافیک مامانی) به همراه دخترش زحمت کشیدند درست کردند.دستشون درد نکنه خیلی زیبا شده (طرح خرس پو و دوستاش).اینم عکساش که تو مسابقه نی نی وبلاگ برنده شد.

اینم عکس اتاقت ببین چه نازه.

 نمای دیگه اتاقت

 قشنگه نه؟

 نمای روبروی اتاق

 نمای نزدیک

 گوشه ای از اتاق

آلبوم و ادکلنش

نمای روبرو

اتاق مملی 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان آریا
20 تیر 92 17:10
ممنون خیلی قشنگ بود