سید محمدرضا سید محمدرضا ، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

یکی یه دونه پسربابا

ورود به کلبه زندگی

1391/6/27 10:55
نویسنده : مامان مریم
650 بازدید
اشتراک گذاری

انتظار به پاین اومده بود ومن و بابایی به آرزومون که داشتن گلی چو تو بود رسیدیم و برای اومدنت به خونه یه گوسفند قربونی کردیم که آقا جون زحمتشو کشیدند.زهرا خانم با بقیه همسایه ها تخم مرغ جلوی پای مامانی شکستند و اسفند دود کردند که بچمون چشم نخوره. خلاصه اونروز فقط شادی و خنده بود.

تاریخ ١٤/١٠/٩٠ تو اولین حمومت رو تو خونه خودت تجربه کردی که البته مامان بزرگ(مامان مامانی)زحمتش رو کشید.

آقاجون و عمه فرشته و سارا به دیدنت اومدن و خیلی هم خوشحال بودندو دوستت داشتن. مامان بزرگت (مامان بابایی) نیومده بود.سرماخوردگی شدید گرفته بود و می ترسید خدایی نکرده وابگیری ولی چند روز بعد که اومد خیلی از دیدنت خوشحال شد و ذوق کرد.

مامان بزرگ (مامان مامانی) هم چند روزی پیش ما موند تا حالم رو به راه بشه و بتونم سر پا بایستم .البته بعد از یک هفته هم ما مهمون مامان بزرگ بودیم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)