سید محمدرضا سید محمدرضا ، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره

یکی یه دونه پسربابا

نوروز 92 همراه با محمدرضا

             ١٣٩٢       سال نو مبارک   سلام به عزیز دلم محمدرضای گلم و همه عزیزان نی نی وبلاگی. امیدوارم امسال ،سال پربرکت و سرشار از موفقیت و سلامتی برای همه نی نی وبلاگی ها باشد. امسال دومین سالی ست که پسرم لحظه تحویل سال کنار ماست و ما (دو نفر و نصفی )در روز  ٣٠/١٢/٩١  ساعت ١٤ و ٣١ دقیقه و ٥٦ ثانیه کنار سفره هفت سین سال نو را جشن گرفتیم و  برای هم دعا کردیم. با توجه به اینکه امسال سال مار است امیدوارم سال خوبی برای همه باشد . بعد از تحویل سال به خونه آقاج...
9 فروردين 1392

گاه شمار زندگی (یک سالگی) و دندون چهارم

١٣/١٠/٩١          تولدت مبارک تولدت مبارک باشه عزیزم. قد : ٧٧cm          وزن :   9 کیلو و 200 گرم تغذیه : شیر مادر + غذای خانواده ( همه چی جز هله هوله) شبها هنگام خواب : وای که نگو بیچارم کردی از بس تا صبح بیست دفعه بیدار میشی البته غیر از شیر برای بازی بیدار میشی و منودنبال خودت میکشی و تو اتاق رژه میری نمی دونم چی میخوای نصف شب. مثل همیشه شجاعی و از تاریکی ترسی نداری. از سروکول ما بالامیری وجیغ میزنی هرچی می گیرم میارم طرف خودم می دویی ومیری طرف بابای بیچاره اونم کلافه میکنی تاصبح که بخواد بره...
9 فروردين 1392

جشن تولد یک سالگی و یه عالمه عکس

جشن یک سالگی         ٢٨/١٠/٩١         تولدت مبارک سلام بالاخره بعد از دو هفته تاخیر جشن تولدت  رو گرفتم. تقریبا سه یا چهار روز به جشن تولدت مونده بود که حال بابابزرگ بد شد و پیش دکترش رفت دکترش گفت که حالش خیلی بده و باید فوری بستری شه آخه رگهای قلبش گرفته . بابابزرگ هم دوست نداشت بستری شه وکلا از بیمارستان فراریه ،از طرفی هم میدونست تولد تو وروجکه بهونه اومد و بیمارستان نرفت و گفت شنبه میرم.ما هم که می دونستیم به خاطر تولد تو داره بهونه میاد از طرفی هم نگران بودیم که خدایی نکرده اتفاقی بیف...
30 دی 1391

اولین یلدا با محمدرضا

یلداتون مبارک      30/9/91 سلام این اولین شب یلدایی بود که گل پسرم کنار ما بود. شب یلدا برای ما خیلی خوب بود و خوش گذشت.آخه به خونه مامان بزرگ (مامان مامانی) رفتیم.  دوقلوهای دایی حمید و دختر خاله حنانه هم اونجا بودن. خیلی خوش گذشت .دایی و مامان بزرگ توی هندوونه رو خالی کردن و برای شما وروجک ها لباس درست کردند. مامان بزرگ هم از میوه های تابستونی که تو فریزر گذاشته بود حسابی ازتون پذیرایی کرد.وقتی میوه های رنگارنگ رو دیدید دوست داشتید حمله کنید.خیلی خوشتون اومده بود. طالبی ، ه ندوونه ، پرتقال ، ذغال اخته ، آلو ، هلو ، آلبالو ، گوجه سبز ، انار ، خرمالو ، ...
4 دی 1391

محمدرضا و تب 40 درجه

تب ٤٠ درجه دقیقا یک هفته پیش ساعت ٤ نیمه شب بود که با گریه از خواب پریدی .منم پای وبت نشسته بودم و بیدار بودم و تازه اومده بودم بخوابم که دیدم مثل کوره داری میسوزی. بلندت کردم و دیدم لپات قرمز شده و داری از تب میسوزی.باورم نمیشد تبت ٦/٣٩ بود رفتم و پوشکت رو عوض کردم و  دست و پاهات رو شستشو دادم یه شیاف استامینوفن هم گذاشتم و یه لگن کوچولو پر آب کردم و با هم آب بازی کردیم تا به بهونه بازی پاشورت کرده باشم.تا چند ساعت با هم بیدار بودیم بعدش که تبت پایین اومد رفتیم و خوابیدیم. اما بعد دو ساعت دیگه دوباره چک کردم دیدم همونه و تبت  همچنان  بالا رفته . چند تا دکتر ر...
27 آذر 1391

گاه شمار زندگی(یازده ماهگی)و سومین دندون

91/9/13            یازده ماهگی مبارک قد :  77 cm              وزن :  9 کیلو و 200 گرم تغذیه : شیر مادر + غذای کمکی (‌ماهیچه ، مرغ ، سرلاک ، فرنی ، سوپ ، شیر برنج ) +میان وعده (سیب ، موز ، بیسکوییت ) شبها هنگام خواب : وای که نگو و نپرس اینقدر اذیت میکردی در حدتیم ملی. از سر شب که میشد از سر و کولمون بالا می رفتی و بازیت میگرفت .آخه یکی نبود بهت بگه الان وقت بازیه یا خواب!!! تازه وقتی می خوابیدی کلی ذوق می کردم و تا می انداختمت توجای خودت پنج دقیقه نگذش...
14 آذر 1391

گاه شمار زندگی(یک ماهگی)

90/11/13                                    یک ماهگی مبارک قد:  54  cm            وزن: 4 کیلو گرم    تغذیه : شیر مادر شبها هنگام خواب: بی تاب و بی قرار بودی و درد می کشیدی.آخه 9 روز بود که ختنه شده بودی و هنوز خوب نشده بودی. هنگام شیر خوردن: طبق معمول شکمو بودی و شیر به گلوت می پرید ولی خوب می خوردی ماشا اله. ...
14 آذر 1391